دورترها صدای فریاد،
پژواک زجر نیست،
که دخترم کشید
روز مرگ بی صدای مادرش
میان واق واق بمب!
دورترها انعکاس نور و آب،
اشک نیست
که دل بریده از دو چشم من
برای ه های خون صورت یتیم دخترم
صدا، صدای مرگ زوزه ها و پارس های جاهلانه هاست،
که خنجرم به دادشان رسیده است!
و انعکاس، سراب شور احمقانه ایست، توی مغز خشک تو
با توام ریاض!
تویی که اصل یک نجاستی،
به سینه لباسهای عاشقانه حجاز!
دریغ،
مجال گردش شغال نیست خاک من!
دریغ، خاک من یمن.
به گوش! خانواده سگان "حرب سادس" عرب!
به گوش! شقشقیه ایست، که زود از نجابتم به کام میشود:
من یمانی ام، شیعه علی (ع)،
خیر خلق رب، ابوالعجب!
وقت پاکی زمین، زمان مرگ توست،
لحظه ای که صبر خنجرم تمام میشود.